Thursday, August 23, 2007

هستم هنوز زندگي


خيلي پيش مياد كه آدم خرابه، يعني داغونه، له. از يه چيزی که دونستن ندونستنش فرقی نداره. فقط میشه نوشت، از در و دیوار، توی کلاس و توی خونه. گاهي مثه يه تصادفي و گيج زدن و گاهي شکله یه مست، مست از خوشي! اين جوري میشه اوضاع از خيلي وقت قبل و كي خبر داره شايد بعدا و بدتر از اين. نميدونم، شايد فردا زندگي بخواد تريليش رو از روي من رد كنه. اما خيالي نيست، رد كنه، وايستادم كه رد كنه. اين همه چسبوندم به زمين چي شد، هنوز هستم مغرورتر از قبل. اگه لذت زندگي به زير گرفتن آدماست، من مثله هميشه اينجام. اما نبايد توقع داشته باشه كم بيارم، مطمئن باشه باز واميستم و مينويسم. مينويسم از داغوني، سر كلاس و تو خونه. اما اينو بدون زندگي كه تو واسه من خلق شدي نه من واسه تو. شايد زورت بيشتر باشه، شايد بتوني منو زير كني، اما زاده شدي واسه همين، كه حال منو بگيري. آره تو واسه مني زندگي. هستي چون هستم. حالا من وايستادم تا بازم مثله همون دفعه هايي كه فكر ميكردم ديگه قرار نيست له ام كني، بياي و از روم رد بشي. از اين به بعد فرقش همينه، كه نمي توني غافل گيرم كني، هميشه منتظرتم. فرقش همينه كه ميدونم داري له ام ميكني. تو هميشه بازنده اي زندگي چون هر دفعه داغونم كني من پا ميشم، با يه خط بيشتر رو دلم، اما، اگه يه روز پا نشدم تو هم ديگه نيستي. پس حالا، بچرخ تا بچرخيم.

Tuesday, August 21, 2007

ابدیت


شبی دیگر میگذرد.

وقتی در میان راه باشی

چقدر مهم است که چند شب از عمرت گذشته

و چند شب به پایان عمر مانده است!

شاید،

شاید اینجا مهم من باشم،

شاید.

واضح ترین صدایی که میاید

صدای ضربات روی دکمه است

دکمه هایی سیاه

با حروف سفید و له شده

که نزدیک ترین و معصوم ترین است برای عقده گشایی

که زیر سنگینی ضربات فقط میگوید:

« تق ».

آرام میگوید

تا روی اعصابم نباشد.

ولی

با وجود تمام آنچه که پیشآمد بد می نامیم

و آنچه من امشب خواهم گفت « کابوس »

سفیدم،

خسته نمی شوم و سفید می مانم

مثل همیشه.

و امیدوار

به تمام آن چیزهایی که:

صفت « ابدی » را کنارش گذاشتیم.

چه خوب

که سفیدی هست.