Friday, March 7, 2008

سياهه 2



ياد فردا افتادم كه هميشه ميرفتم كلاس و اين هفته جلسه آخر بود। فردا خونم و درس ميخونم. از لاي مجله بازي كاغذ سفيدي رو كه آدمكم روش بود دراوردم و خيره شدم بهش. مثه اينكه حيوونكي ناراحت بود ، يا دلش گرفته بود، نمي دونم. بخودم گفتم واسش يه دهن بكشم. از تو جا مداديه روي ميز كه پر از ماژيك سي‌دي و خودكار و روان نويس بود اون يه مدادي رو كه بود پيدا كردم و درش اوردم. جالب نوكش شكسته بود، بازم مداد امتحان، مداد آزمون دوتا قبلم بود، روز آزمون دوتا مداد برده بودم، يكي كه نزديكم نشسته بود مداد نداشت، پرسيد مداد اضافي داري، يكي رو دادم بهش، امتحان كه شروع شد اومدم اولي رو بزنم نوك مداد لق زد، گرفتم كشيدمش در اومد، خندم گرفته بود، ديدم بخوام به فلسفهء قرض دادن و عين خر تو گل موندن فكر كنم امتحان تموم شده، با اتودي كه داشتم حل كردم و گزينه زدم. حالا باز اين مداد بي نوك، اتود هم دم دست نبود. بيخيال اون دهن و گوش و چشم شدم، همين طوري بهتره، زبون اون همين خطاي سياه روي صفحه سفيده، كه منم بلدم. دوتا دستام رو انداختم رو ميز و چونه ام رو گذاشتم پشت دستم و سرم بردم نزديك كه بفهممش.


2 comments:

Anonymous said...

See Here or Here

Anonymous said...

بابا ايثار
بابا نقاش