Saturday, September 15, 2007

نياز


چشمانم سنگين است

آنقدر كه انگار چراغ سو سو ميزند.

ولي با پشتكار ميخواهم بنويسم

كه شايد چاره اين كرختي‌ست

ميخواهم بنويسم اما

آخرش چيزي از آب در ميايد بي ربط

به من و همه چيز

خواب آلودم

وهم است شايد

اما گويي دنيا يك خواب است

گاهي رويا گاهي كابوس

ولي هرچه هست

لحاف هزار تكيه زمستاني اش بوي گند كهنگي ميدهد.

چرا امشب خبري از بيخوابي نيست.

نوازشم كن و بخوابانم

خستگي اين تن نيازش است

وقتي بيدار شدم همه چيز خوب است

خشكي دستان و ماتي نگاه حتي.

No comments: