Tuesday, April 22, 2008

دوباره دوباره

29/12/86
یه سال دیگه و یه زمستون دیگه هم تموم شد. یه کنکور دیگه هم تموم شد و کلی چیز دیگه هم. میخواد شروع شه یه سال دیگه و یه بهار دیگه با اون بوی آشناش و رنگاش و بازم شروع کلی چیز دیگه. همیشه فکر میکردم چقدر بد که دوباره و دوباره، اما معلوم شد همیشه وسط همه شروع های تکراری چندتا شروع جدید هم پیدا میشه که همون بندایی که واسه ادامه دادن میکشونت. مثه
gears of war که همه چی توش مات و تاریک و مرده بود اما بازم میخواستم ادامه بدم و وقتی تموم شد واسه خودم دست زدم و سازندش که یه حس کنجکاوی تاریک رو با تمام ابهامش بازم بهم داد تا یاد موندگاری بیفتم و حس لذتش.
گاهی میگم این حس سر در گمی همیشگی بخاطر عذاب وجدان اول ساله که به ماهی قرمزه تو تنگ میگیم اگه تا سیزده بدر زنده بمونی تو استخر پارک آزادت میکنم و میدونیم میمیره. بمونه هم با آزاد کردنش حس خدایی میکنیم. گاهی میگم :->

1 comment:

Anonymous said...

سلام
خوبی؟
خوش می گذره؟
اونجا رو چی جوری گیر آوردی!
حقا که این کاره ای!!!
لینک هم اشکال نداره!
هر جور عشقته!
ما کوچیکه داش بزرگه!